کد مطلب: 76728
7 نياز مبرم آمريکا به رابطه با ايران
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 716
به گزارش سلام لردگان به نقل از ديدبان؛ پس از 35 سال در اتفاقي عجيب دولت ايران و آمريکا به مذاکره پرداختند اين گفتگوها در دو سطح وزير امور خارجه و روساي جمهور طرفين صورت گرفت که در مجموع دو طرف ارزيابي مثبتي از آن داشتهاند. اين روزها افراد مختلفي به بررسي و تحليل ابعاد متفاوت اين پديده ميپردازند و نظرات گهگاه متعارضي را نيز ابراز ميدارند. اما سوالي که در اين متن به آن بپرداخته مي شود اينست که چه عواملي باعث شدهاند تا ايالات متحده بعد از سالها خواهان مذاکره با ايران باشد؟ به عبارت ديگر چه عواملي دولت ايالات متحده را نيازمند به رابطه با ايران مي کند؟

مسئله اينست که تا حدود يک سال پيش وقتي در مورد نقش ايران در سوريه سخن گفته ميشد، طرفهاي غربي به خصوص ايالات متحده به هيچ وجه حاضر به توجه به نقش ايران در اين مسئله نميشدند و آن را به عنوان يکي از قدرت هاي منطقهاي ذي نفوذ در مسئله به رسميت نميشناختند. در مسئله هستهاي نيز وقتي در مورد ايران صحبت ميشد گويي که ايران هم اکنون بمب اتمي ساخته و موشکهايش هم در آستانه شليک قرار دارند. نزديک به ده سال مذاکره بر سر مسئله هستهاي نتيجه اي به دنبال نداشت، البته منظور نتايج سياسي است، در مساله پيشرفت فناوري هسته اي نتايج بسيار مناسبي در اين ده سال عائد کشور شده است. اما هم اکنون ادعا ميشود که اين مسئله ظرف سه، شش و يا حداکثر 12 ماه حل خواهد شد. هر چند که نمي توان به طرف مقابل خوش بين بود و دولت ايالات متحده اساس رفتار و منش بي منطق خود را تغيير نداده است اما به هر حال چه چيزي باعث شده است تا ايالات متحده دست به تغيير در گفتار خود بزند حال در اين نوشتار برآنيم تا دلايل اين تغيير را بررسي نماييم:
1- جنگ سوريه
بعد از جنگ سي و سه روزه تابستان 2006 که در آن اسرائيل نتوانست به اهداف خود دست پيدا کند و چهره جديد حزب الله در آن زمان رونمايي شد، جريانهاي مختلف منطقه رويارويي جدياي را در برابر هم تجربه نکرده بودند که در نهايت اين انرژيهاي انباشته شده در سوريه به هم رسيدند؛ از يک سو اسرائيل، عربستان و دنبالههاي سلفياش، قطر، ترکيه و نهضت جهاني اخوانالمسلمين، اردن، القاعده، سرويسهاي اطلاعاتي کشورهاي غربي نظير انگلستان فرانسه و آلمان و از سوي ديگر ايران، دولت سوريه، حزب الله لبنان، روسيه و تا حدي چين.

بعد از دو سال و نيم جنگ گروه دوم به هر ترتيب ممکن تا امروز پيروز اين ميدان بودهاند. پيروزي در جنگي که کشورها همه امکانات خود را در آن سرمايهگذاري کردهاند به طوريکه بسياري از کارشناسان از مدتها پيش معتقد بودند که اين جنگ سرنوشت خاورميانه را تعيين خواهد کرد. پيروزيهاي ميداني گسترده براي ارتش سوريه و ناتواني مخالفان در تغيير آن از يک سو و ناتواني آمريکا در حمله به سوريه از سوي ديگر تقريبا همه اميدهاي مخالفان از جمله ايالات متحده را براي تعيين سرنوشت خاورميانه از طريق زورآزمايي به بن بست کشانيد. معمولا يکي از زمانهايي که راهکارهاي سياسي در دستورکار قرار ميگيرند بعد از ناتواني آنها در پيشبرد راهبردهاي عملياتي و نظامي است؛ نظير موقعيت الان که آمريکاييها از يک سو با روسها بر سر سلاحهاي شيميايي سوريه پشت ميز مذاکره نشستهاند و از سوي ديگر سعي ميکنند با ايران نيز مذاکره نمايند تا ناتواني خود از بدست آوردن پيروزي را در صحنه سياسي جبران نمايند. لذا بايد دانست که آمريکاييها نيز طبيعتا در اين مذاکرات به دنبال بازي با حاصل جمع صفر هستند و هيچ دليلي برخلاف اين مدعا وجود ندارد. ايران نيز با برگ برنده اين پيروزي بر سر ميز مذاکره حاضر شده است تا از ثمرات آن استفاده حداکثري را ببرد و گويي اصلا به اعتبار اين پيروزي است که حق او را به عنوان يک قدرت براي نشستن بر سر ميز مذاکره به رسميت شناختهاند.
2- تحريم ها
بعد از گذشت بيش از دو سال از آغاز تحريمها، آمريکاييها هيچ دليل متقني بر تغيير رفتار ايران در نتيجه اثرگذاري تحريمها در دست ندارند؛ هر چند نمود تبليغاتي آنها چيز ديگري است و سعي ميکنند وانمود کنند که تحريمها اثرگذار بوده و بايد ادامه پيدا کند اما خود نيز در اين رابطه دچار تشويش و عدم قطعيت هستند. لذا دولت آمريکا در عين حفظ فشارها ميخواهد به نحو ديگري نيز به اهداف خود دست يابد. آمريکاييها که هميشه به دنبال تغيير رفتار ايران بودهاند در حال حاضر سکوت اختيار کردهاند و با شک و ترديد نسبت به موفقيت اين روند مينگرند. در مورد تحريمها مسئله اصلي براي آمريکاييها اينست که آنها نميدانند که ايران تا چه زماني ميتواند آنها را تحمل کند و اگر اين زمان براي رسيدن ايران به بمب کافي باشد آنگاه آمريکاييها چه بايد بکنند.

هدف از اعمال تحريمها جلوگيري از پيشرفت برنامه هستهاي اعلام شده است لذا اگر در طول اين زمان به رشد برنامه هستهاي ايران ضربهاي وارد نشود، اعمال تحريمها ناکارآمد بوده- که در اين دو سال چنين بوده است. يعني ايران عليرغم تحمل فشارهاي شديد اقتصادي برنامه هستهاي خود را با قدرت به پيش برده است. لذا عدهاي از آمريکاييها به دنبال راهي مطمئنتر براي جلوگيري از برنامه هستهاي ايران هستند.
3- پيشرفت در تکنولوژي هستهاي
طبق برآوردهاي پيشين کارشناسان غربي و اسرائيلي، در صورتي که ايران برنامه هستهاي خود را با همان سرعتي که تا سال 2008 داشته است، ادامه دهد در سال 2014 به بمب اتمي دست خواهد يافت. لذا زمانيکه آنها نتوانستهاند به هيچ شکل ديگري جلوي اين برنامه را بگيرند، در حال حاضر گزينه مطلوب آنست که در ازا اعطا امتيازاتي به ايران بازرسيهاي گسترده و نامحدود و توقف غنيسازي را بدست بياورند.
4- انتخابات پر شور
بعد از فتنه 88 چهره مردمي نظام جمهوري اسلامي در جهان تا حدي مخدوش شده بود اما با انتخابات امسال و حضور حداکثري مردم اين مسئله تا ميزان بسيار زيادي مرتفع شد. و همچنين رشد اعتماد جهاني به نظام با روي کار آمدن رئيس جمهوري که به دنبال تغيير ديپلماسي گذشته است (در ادبيات آنسوي مرزها بخوانيد پراگمات) تشديد شد. لذا بهانههايي که در سالهاي گذشته دنياي غرب عليه نظام مبني بر عدم مشروعيت داخلي مطرح ميکرد تا حد زيادي از بين رفت و اقتدار نظام جمهوري اسلامي بار ديگر به نمايش گذاشته شد.

5- نياز اوباما به يک پيروزي در سياست خارجي
اوباما در طول دوره رياست جمهوري خود هنوز نتوانسته است پيروزي بزرگي در سياست خارجي بدست آورد و البته اين مسئله در دوم شديدتر نيز شده است به طوريکه عده زيادي سخن از افول امپراطوري آمريکا و ناتواني اوباما سخن به ميان آوردهاند. برخورد منفعلانه اوباما با مسائل خاورميانه از جمله کشته شدن سفير اين کشور در ليبي، کودتاي ارتش مصر بر عليه مرسي و بحران سوريه بيشترين ضربه را بر وجه او آمريکا وارد کرده است. در آخرين مورد که بحث پاسخ به حمله شيميايي در سوريه مطرح شد اوباما در بدترين شرايط ممکن پيشنهاد روسيه را براي فرار از سرشکستگي قبول کرد. وضعيت پرونده سوريه و ناتواني آمريکا شرايطي را به وجود آورده است که ممکن است روسيه به دليل حفاظت از توازن تسليحاتي سوريه در برابر اسرائيل اجازه امحاي سلاحهاي شيميايي اين کشور را نيز ندهد.
6- شکست و نااميدي تندروها (عربستان و اسرائيل)
در چند ماه گذشته جناح عربي- غربي سعي داشتند تا شرايط منطقه را که بعد از انقلابهاي 2011 به ضرر آنها تغيير کرده بود را به نفع خود بازگردانند. لذا محورهاي اصلي اين برنامه به وسيله عربستان و اسرائيل تدوين و اجرا شد. اين طرح موارد مختلفي را شامل ميشد که برخي از آنها مثل کودتاي مصر موفق و برخي ديگر از سناريوهاي آن ناموفق بودند همانند پروژه جنگ داخلي در لبنان و حمله به سوريه. در قضيه تحريک آمريکا براي حمله به سوريه عربستان و اسرائيل به حدي فشار آوردند که منجر به رسوايي آنها در افکار عمومي غرب شد. پخش شدن خبرهايي نظير رشوه 70 ميليون دلاري شاهزاده بن سلطان به مقامات کاخ سفيد براي حمله و تکرار دروغهايي نظير آنچه در مورد عراق نيز گفته شده بود، مردم را بسيار بياعتماد ساخته بود. در نهايت تنها چيزي که براي حاميان جنگ باقي ماند نفرت و بياعتمادي مردم و افکار عمومي آمريکا بود. به عبارت ديگر انزواي جريانهاي راديکال امکان پذيرش ايران و حتي ميل به کار کردن با ايران را افزايش ميدهد.

7- افول توان يکه تازي هاي آمريکا
مسئلهاي که در بالا نيز بدان اشاره شد اينست که ديگر آمريکا توان انجام حرکات يکجانبه براي مديريت جهاني را ندارد و جايگاه يگانه اين کشور در گذشته به عنوان تنها ابرقدرت ديگر داراي اعتبار و شان قابل ملاحظهاي نيست. آمريکاييها خود نيز به اين مسئله کم و بيش اذعان دارند که قدرتشان کم شده است و ديگر نميتواند به تنهايي به اهداف خود برسند و بايد براي رسيدن به اهدافشان با ديگران همکاري کنند.
نتيجه گيري
تحولات سالهاي گذشته، مواردي نظير بيداري اسلامي، پيشرفتهاي هستهاي ايران و جنگ سوريه و... باعث شدهاند که ايران خود را در تحولات منطقه به عنوان يک قدرت منطقهاي موثر به ايالات متحده تحميل نمايد. لذا آمريکاييها نيز که مترصد فرصتي براي دستيابي به اهداف خود، از طريق مذاکره هستند نيز گام در اين ميدان گذاشتهاند و قصد دارند ناکاميهاي سالهاي اخير خود را از اين طريق جبران نمايند. حال ممکن است که تن به بازي برد- برد داده و يا دوباره در پي پيروزي يکطرفه بر بيايند که در اين صورت مذاکرات خيلي زود با شکست مواجه خواهد شد. اما آنچه که بي اعتمادي ها به مذاکره آمريکا و ايران را افزايش مي دهد عدم تغيير رفتار هاي دولت آمريکا در قبال دولت و ملت ايران است، به گونه اي که بروز اي رفتار هاي نا معقول اعتماد ها را به تغييرات در سخنان دولت ايالات متحده نيز از بين برده است به گونه اي که بنا بر فرمايش مقام معظم رهبري دست چندي اي است که در زير دستکش مخملي پنهان شده است. آنچه تا کنون علي رغم نيازهاي آمريکا به مذاکره با دولت ايران اتفاق افتاده است تنها تغيير در کفتار دولت ايالات متحده است و اين تغيير در رفتار آمريکا غايب است از همين رو حتي بسياري از افرادي که منافعي در مذاکره با آمريکا تصور مي نمودند پس از واقعه مذاکره تلفني رئساي دو کشور بطلان تصور خود را مشاهده كردند.
انتهاي پيام/